سانیارسانیار، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

سانیار

چقدر آمادگی بچه دار شدن را دارید یا داشتید ؟ ( قسمت اول )

1390/3/16 11:49
نویسنده : مامان سانیار
759 بازدید
اشتراک گذاری

(خانمها بخوانند)

 آمادگی بچه دار شدن 

داشتن فرزند یک تغییر عمده است و اغلب والدین درمورد تاثیرات آن بر سبک زندگی و رابطه‌شان آگاهی و آمادگی کافی ندارند.

 چقدر آمادگی بچه دار شدن را دارید یا داشتید ؟

این سوالی ست که همه زوجها روزی به آن فکر خواهند کرد اما جوابی که برای آن می یابند مهمتر از طرح سوال است . اغلب زوجها این آمادگی را بعد از تثبیت وضعیت مالی ، خانه دار شدن و یا بیشتر شدن سنشان و ... می دانند . و گاهاً وقتی از آنها سوال می شود که چرا بچه ندارید در پاسخ خواهند گفت : هنوز آمادگی بچه دار شدن نداریم . اما از نظر من اینها فقط بخشی از تمامی بحث آمادگی بچه دار شدن است و این مقاله را بعد از 9 ماه انتظار بارداری و پس از 9 ماه بچه دار شدن برای شما می نویسم . منتظر نظرات انتقادی شما نیز خواهم ماند .

من برخی موضوعات را با شما مطرح خواهم کرد که پاسخ آنها آمادگی شما را برای بچه دار شدن نشان خواهد داد و یا اگر اکنون فرزندی را دارید که یکساله نشده و در چنگال افسردگی پس از زایمان هنوز گرفتارید به شما کمک خواهم کرد تا علت آنرا جویا شده و در درمان آن بکوشید .

 

(خانمها بخوانند)

 آمادگی بچه دار شدن 

داشتن فرزند یک تغییر عمده است و اغلب والدین درمورد تاثیرات آن بر سبک زندگی و رابطه‌شان آگاهی و آمادگی کافی ندارند.

 چقدر آمادگی بچه دار شدن را دارید یا داشتید ؟

این سوالی ست که همه زوجها روزی به آن فکر خواهند کرد اما جوابی که برای آن می یابند مهمتر از طرح سوال است . اغلب زوجها این آمادگی را بعد از تثبیت وضعیت مالی ، خانه دار شدن و یا بیشتر شدن سنشان و ... می دانند . و گاهاً وقتی از آنها سوال می شود که چرا بچه ندارید در پاسخ خواهند گفت : هنوز آمادگی بچه دار شدن نداریم . اما از نظر من اینها فقط بخشی از تمامی بحث آمادگی بچه دار شدن است و این مقاله را بعد از 9 ماه انتظار بارداری و پس از 9 ماه بچه دار شدن برای شما می نویسم . منتظر نظرات انتقادی شما نیز خواهم ماند .

من برخی موضوعات را با شما مطرح خواهم کرد که پاسخ آنها آمادگی شما را برای بچه دار شدن نشان خواهد داد و یا اگر اکنون فرزندی را دارید که یکساله نشده و در چنگال افسردگی پس از زایمان هنوز گرفتارید به شما کمک خواهم کرد تا علت آنرا جویا شده و در درمان آن بکوشید .

 

  1. درس اول اضافه وزن :

 تصور کنید مدتها انتظار به سر رسیده و خداوند خواسته شما را اجابت کرده اکنون شما کودکی را در جسم و روحتان حمل می کنید . باهم راه می روید . باهم می خوابید و با هم غذا می خورید ...

و او روز به روز بزرگتر می شود و شاید تحمل راه رفتن را از شما بگیرد و شاید نفس شما گاهی به شماره بیافتد و حتی گاهی نتوانید ...

فرزند آوردن از ابتدا دردسرهای خود را به همراه دارد پس خود را برای یک پروژه 30 ساله آماده کنید .

یک روز که سعی دارید به خرید بروید وقتی که سه چهار کیسه میوه خریده اید و وزنشان کلاً 8-7 کیلو شده ، سعی کنید از پله های پل هوایی بالا بروید و ببینید چگونه این بار را تحمل خواهید کرد . وزن شما در ماههای 8 و 9 اینقدر زیاد خواهد شد . آیا اکنون آنقدر وزنتان متناسب هست که با 7 تا 8 کیلو اضافه وزن بتوانید راه بروید ؟

 

  1. درس دوم حرفهای دیگران :

 

این مهمترین درسی است که در دوران زندگی خود می آموزید . و اگر در این کلاس شاگرد خوبی باشید و حرفهای دیگران زیاد برایتان اهمیتی نداشته باشد بهترین دوران را در هر مرحله از زندگی ، تجربه خواهید کرد . حرفهای دیگران از زمانی که اعلام می کنید باردارید شروع می شود . چقدر تحمل این حرفها را دارید . برای خودتان در یک کاغذ احساسی را که نسبت به این جملات دارید  بنویسید و در ادامه بگویید که عکس العمل شما درباره این حرفها چه خواهد بود و در جایی نگهداری کنید تا پس از بچه دار شدن ببینید که آیا افکارتان عوض شده یا خیر .

  1. اولین پند : بیشتر بخور عزیزم ، تو حالا دو نفری .
  2. دومین پند : هر چی دلت خواست باید بخوری ، وگرنه چشم بچه چپ می شه .
  3. سومین پند : بعد از اینکه بچه بدنیا اومد اگه بهش قندآب بدی ، زردی نمی گیره .
  4. چهارمین پند : بچه که زردی گرفته اگه بهش شیر خشت و ترنجبین بدی زود خوب می شه .
  5. پنجمین پند : بچه ای که زردی داره ، فقط کافیه زیر نور مهتابی بگذاری تا خوب بشه .
  6. ششمین پند : بچه رو لباس زیاد بپوشون . الآن گرمشه . الآن سردشه .
  7. هفتمین پند : بچه رو شیر بده .
  8. هشتمین پند : الآن بخوابونش .
  9. نهمین پند : ...

یک خاطره از وقتی که سانیار فقط 22 روز داشت :

 

من و مامانم و سانیار ، رفته بودیم بیمارستان بوعلی که دکتر سانیار رو ویزیتش کنه که آیا زردیش کاملاً از بین رفته یا نه . موقع برگشتن ، ساعت 12:30 ظهر بود و این ساعت درست مساوی شد با ساعت تعطیل شدن مدارس . خیابون حسابی شلوغ بود و ماشین برای برگشت گیر نمی اومد . اتوبوس های بی آر تی روبروی بیمارستان ایستگاه داشتند و تراکم آدمها در اتوبوس کم بود . با مامان رفتیم اتوبوس سوار شدیم . خلاصه همون جلو نزدیک در ، دوتا خانم از جاشون بلند شدن و جاشون رو به ما دادند . ما نشسته بودیم و این بود حرفهایی که به گوش من می رسید :

-         نگاه کن نوزاد رو برداشتن آوردن تو اتوبوس ...

-         چه پتویی پیچیدن دورش تو این آفتاب ، گرمش می شه ...

-         باد فن اتوبوس می خوره به سرش ، رو سرش کلاه هم نگذاشتن ...

-         نگاه کن مادر دختره بچه رو نمی گیره بغلش ...

-         ...

خلاصه حرفها خیلی زیاد شد و من داشت کم کم آمپرم می رفت بالا که یک خانم از صندلی پشت دولا شد و پرده پنجره کنار ما رو کشید گفت آفتاب می خوره به بچتون ، من پرده رو کشیدم . یکی دیگه که روبروی ما ایستاده بود گفت : نه خانم پرده رو باز کن بچه باید آفتاب بخوره ، ویتامین D براش خوبه . خلاصه بحث شروع شده بود که من دیگه صدام دراومد . پرده رو محکم کشیدم کنار که آفتاب بیاد گفتم نمی خواد آفتاب رو برای بچه من تنظیم کنید .

شکر خدا ایستگاهی که می خواستیم پیاده بشیم ، اتوبوس همون لحظه نگه داشت و پیاده شدیم .

موقع پیاده شدن می شنیدم که می گفتند : نگاه کن چه مادرهایی پیدا می شن !

 

من این خاطره رو تعریف کردم تا کمی تحملتون رو بیشتر کنید . الآن ، من ، می گم باشه چشم ولی کار خودمو می کنم . هر چند که نمی تونم بی تفاوت باشم و اصلاً اعصابم رو خرد نکنم .

 

و اما یک داستان دیگه :

 آورده اند :

روزي ملانصرالدین و پسرش هر دو سوار بر يك الاغ از دروازه شهر وارد شدند. مردم شهر شروع به شماتت آنها كردند كه چه انسانهايي بي‌رحمي هستند. هر دو سوار بر الاغ زبان بسته شده‌اند! ملا پس از آن خود پياده‌ شد و پسرش به تنهايي سواره ماند. جمع ديگر آنها را سرزنش كردند كه عجب پسر بي‌ادبي! احترام بزرگتر نمي‌گذارد و خود سواره و پدر را پياده مي‌برد! پس ملانصر‌الدين سوار شده و پسرش را پياده كرد. آنگاه جمعي ديگر با ديدن اين وضعيت گفتند عجب پدر بي‌رحمي! خودش سوار شده و پسرش كه كم سن و سال‌تر است را پياده با خود مي‌برد! در ادامه راه هر دو پياده شدند و افسار الاغ به دست به عبور از شهر ادامه دادند. جمعي ديگر به آنها رسيده و گفتند: عجب پدر و پسر احمقي! خودشان پياده مي‌روند و الاغ را هم بدون بار به دنبال خود مي‌كشند بي‌آنكه سوار بر آن شوند!

 

اینند مردم ...

 

خوب بگذریم و به درس سوم بپردازیم :

 

 

  1. درس سوم داستان انتخاب اسم :

 

اسم کودک را پیش از اینکه برایش اسم انتخاب کنند ، انتخاب و اعلام کنید .

 

در یکی از سایتها به آدرس http://hossinasadi.mihanblog.com/post/1364 خواندم که : یكی از سنت‌های دیرینه كه از گذشته‌های دور در بین اقوام مختلف مرسوم بوده است، برگزاری مراسم نامگذاری كودكان تازه متولد شده است كه در میان جوامع مختلف به گونه‌ای متفاوت برگزار می‌شود. ایرانی ها در ششمین شب تولد نوزاد،‌ اقوام خانواده بخصوص پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و بزرگ خانواده را به مراسمی كه به جشن نامگذاری معروف بود‌، دعوت می‌كردند تا با مشورت با یكدیگر و تبادل نظراتشان نامی را برای فرزند تازه متولد شده انتخاب كنند. پس از انتخاب نام، نام این نوزاد و همچنین روز، ماه، سال و ساعت تولد او در حاشیه قرآن،‌ دیوان حافظ یا هر كتاب ارزشمند دیگری كه از گذشته‌های دور نام همه فرزندان خانواده در آن ثبت شده بود، نوشته می‌شد. یكی از رسوم به جای مانده از برگزاری مراسم نامگذاری به شیوه سنتی در مناطق مركزی كشور و بویژه استان‌های اصفهان و شیراز این است كه در روز هفتم تولد نوزاد یك مراسم غیررسمی برای انتخاب نام و با حضور اقوام درجه یك خانواده انجام می‌شود تا در شب دهم تولد نوزاد مراسم رسمی نامگذاری برگزار شود. در این شب از همه اعضای خانواده و اقوام و دوستان و آشنایان دعوت می‌شود در مراسم نامگذاری حاضر شوند. سپس اسم‌های پیشنهادی روی كاغذهای جداگانه‌ای نوشته شده و در بین صفحات قرآن قرار می‌گیرد تا بزرگ خانواده با باز كردن یك صفحه، یك نام از میان نام‌های نوشته شده را انتخاب كند. پس از انتخاب نام، توسط یكی از مومن‌ترین افراد جمع، در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپ او اقامه خوانده شده و نام انتخاب شده برای نوزاد چندین بار در گوشش تكرار می‌شود. سپس این فرد صورت نوزاد را بوسیده و او را به نفر سمت راستی خود می‌دهد تا او هم نوزاد را نوازش كند و به این ترتیب همه برای لحظاتی نوزاد را در آغوش گرفته و هدیه‌ای به او می‌دهند تا در انتها نوزاد به آغوش مادرش سپرده می‌شود.

 

این مراسم بسیار جالب است و من قبل از بدنیا آمدن سانیار از آن اطلاعی نداشتم با اینکه افراد زیادی در فامیل متولد شده بودند اما من تاکنون در مراسم نامگذاری شرکت نکرده بودم . اما اگر بخواهم فرزند دیگری بیاورم حتماً برای نامگذاریش ، مراسم خواهم گرفت ( البته هدف این نیست که نام کودک را دیگران تعیین کنند بلکه هدف به مشورت گذاشتن اسامی پیشنهادی با اسامی که خودمان مدنظر داریم است ) به دلایل زیر :

  1. همه اقوام کودک را خواهند دید و به این بهانه همدیگر را هم ملاقات خواهند کرد . و این برنامه دیدن و تعریفهای کودک در یک روز خاتمه پیدا خواهد کرد .
  2. بهتر است اسم کودک پس از هفتمین روز تولدش حتماً مشخص شده باشد . (ما اسم سانیار را در بیستمین روز تولدش با قاطعیت مشخص کردیم و این خیلی دیر بود ! البته علتش داشتن زردی سانیار بود که بستری شدنش در بیمارستان کلی برنامه های ما را به هم ریخت . )

 

4.  درس چهارم خودت را برای بیماریها و لحظه های سخت آماده کن :

 

*  زردی و یک سری از بیماریهای مخصوص نوزاد باید پیش از بدنیا آمدن کودک توسط شما مورد مطالعه قرار بگیرد .

*  در مورد افسردگی پس از زایمان هم بد نیست اطلاعاتی برای خود و همسرتان بگیرید .

 

در سایت www.uncommon-knowledge.co.uk خواندم :

سارا دستانش را روی گوش‌هایش گذاشت تا صدای دختر 5 ماهه‌اش را نشنود. او در خانه تنها بود و احساس درهم شکستگی روحی و ناتوانی حرکتی می‌کرد. از هنگامی که دخترش به دنیا آمده بود، او دچار اضطراب فزاینده‌ای شده بود و حس می‌کرد که مادر بی‌خاصیتی است و همچنین چند بار فکر خودکشی به سرش زده بود. خوشبختانه یکی از دوستان نزدیکش که نگران حالش بود او را سرانجام راضی کرد که در جستجوی دریافت کمک‌های تخصصی برآید و به روان‌شناس مراجعه کند.

 
داستان سارا داستان غیرمتداولی نیست. پژوهش‌های تازه نشان می‌دهند که بین 50 تا 80 درصد مادرانی که فرزند اولشان را به دنیا می‌آورند و 30 درصد پدرانی که نخستین فرزندشان به دنیا می‌آید دچار افسردگی پس از تولد فرزند یا افسردگی پس از زایمان می‌شوند.


نشانه‌های این بیماری در افراد مختلف فرق می‌کند و از رخوت و بی‌حالی و احساس گریه تا تغییر خلق و خو و فکر خودکشی را در برمی‌گیرد و باعث می‌شود که حتی قوی‌ترین پدر و مادرها از عهده کارهای مربوط به فرزند تازه و یا انجام ساده‌ترین وظایف روزانه در این زمینه برنیایند.

 

هر چند این بیماری تحت این نام تا سال 1968 توسط روان‌شناسان تشخیص داده نشده بود امّا افسردگی پس از تولد فرزند در مستنداتی که از زمان ارسطو به جا مانده ضبط شده و قابله‌ها از آن‌ها آگاه بوده‌اند. تغییرات هورمونی مربوط به دوران بارداری و زایمان معمولاً برای چند روز احساس ناتوانی و خستگی مفرط در مادران به وجود می‌آورد امّا برای درک احساس افسردگی پایدار و مداوم باید تغییرات جامعه‌شناختی و نیازهای روان‌شناختی عظیمی که مورد نیاز فرزند جدید است، در نظر گرفته شود.

 گزارش مادران

  • احساس کوفتگی، ناتوانی و گریه
  • بدخلقی و تحریک‌پذیری
  • عدم احساس نزدیکی به نوزاد
  • خستگی مفرط
  • احساس تنهایی و انزوا

با وجودی که اغلب این ویژگی‌ها در مورد زنان وجود دارد امّا پژوهش‌های اخیر نشان داده‌اند که افسردگی مردان نیز پس از تولد فرزندشان، مساله‌ای جدی است. در برخی کشورها شماره تلفن‌های ویژه‌ای برای کمک به والدین در این زمینه وجود دارد.

 

گزارش پدران

  • احساس مسئولیت شدید
  • ناکافی بودن نقش حمایتی از همسر
  • اضطراب درباره زایمان همسر و نگرانی درباره ایفای وظایف پدری
  • نداشتن احساس نسبت به نوزاد
  • احساس از دست دادن نزدیکی به مادر و فرزند
  • داشتن استرس زیاد درباره همسر

در واقع، موارد بالا با در نظر گرفتن این مطلب که ظرف شش هفته نخست پس از تولد فرزند، روال‌های عادی خواب، کار و استراحت کاملاً به هم ریزد و کلّ زندگی والدین حول برطرف ساختن نیازهای فرزند شکل می‌گیرد، جای تعجب ندارد. انرژی و فرصتی برای گفتگو و دیدن دوستان باقی نمی‌ماند، خواب فرد کاملاً مختل می‌گردد و ایده همسر و مادر استثنایی بودن به رویای فراموش شده‌ای تبدیل می‌گردد.


خستگی و نگرانی باعث رفتار هیجانی و جلوگیری از تفکّر منطقی می‌شود و فرد به افکار و احساساتش واکنش آنی بروز می‌دهد.

 

 این گونه تصمیم‌گیری‌های غیرمنطقی، لذّت ناشی از به دنیا آمدن فرزند را کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌سازد.

 

درمان افسردگی پس از تولد فرزند 

 

افسردگی پس از تولد فرزند قابل درمان است و نخستین گام برای احساس بهبودی، تشخیص این نکته است که کمبود خواب، آدم را بدخلق، غیرمنطقی و کسل می‌کند. این مساله ارتباطی به شخصیت شما ندارد بلکه یک واقعیت انسانی است. حتماً تا کنون کودکانی را دیده‌اید که به علت خستگی زیاد، دست و پایشان را تکان تکان می‌دهند، جیغ می‌کشند و بیقراری می‌کنند. همین احساس برای بدن‌های بزرگ‌تر هم وجود دارد، فقط کسی نیست که آن‌ها را بغل کند و به رختخواب ببرد.


اگر شما عادت داشتید که زمان زیادی را با همسرتان بگذرانید، کار کنید، دوستانتان را ببینید، ورزش کنید و کارهای دیگری که علاقه داشتید را انجام دهید، انزوای دوران اولیه مادری می‌تواند این منابع تغذیه هیجانی را مسدود سازد.


برای رهایی از این مشکل چه می‌توان کرد؟

  • با همسر و دوستانتان صحبت کنید، برای رفع مشکل برنامه‌ریزی کنید، از وجود یک پشتیبان عملی اطمینان حاصل کنید. تمرکز شما باید بر روی اقدامات باشد تا هیجانات و احساسات.
  • با مددکاران اجتماعی تماس بگیرید. آن‌ها می‌توانند به شما در این زمینه کمک و راهنمایی کنند.
  • زمانی را برای آرمش (ریلکس کردن) کنار بگذارید و یاد بگیرید که چگونه می‌توانید با استفاده از تکنیک «خودهیپنوتیزم» این کار را انجام دهید.
  • کتاب بخوانید، به دیگران گوش کنید امّا آرامشتان را حفظ کنید و به غرایزتان اعتماد داشته باشید.
  • با مادران دیگر ملاقات کنید حتی اگر حس می‌کنید که آن‌ها وضعشان از شما بهتراست ... مطمئن باشید که آن‌ها نیز چون شما چنین روزهایی را داشته‌اند.
  • ورزش، حتی یک پیاده‌روی سبک، باعث تولید سروتونین می‌شود و این به نوبه خود موجب سرخوشی شما می‌گردد.
  • به مقالاتی که در اینترنت در مورد روش‌های آرمش وجود دارد مراجعه کنید.
  • فیلم‌های کمدی ببینید.
  • به رژیم غذایی خود توجه کنید. شما احتمالاً به قرص‌های امگا 3 و 6 نیاز خواهید داشت. همچنین مصرف قرص «روی» می‌تواند حال شما را بهتر کند. چند توصیه دیگر در زیر آمده است:
  • مقدار زیادی روغن ماهی مصرف کنید.
  • میوه و سبزیجات خام بخورید.
  • دانه آفتابگردان، کنجد و کدو را پودر کرده و در وعده‌های غذایی خود مثلاً روی سالاد، استفاده کنید.
  • مقدار زیادی آب بنوشید، خصوصاً اگر به فرزند خود شیر می‌دهید.
  • اگر فکر می‌کنید هنوز به کمک‌های تخصصی نیاز دارید به یک مشاور متخصص مراجعه کنید.

 

دنیای امروز فشار زیادی بر دوش والدین می‌گذارد و باعث می‌شود که میلیون‌ها آدمی که تازه پدر یا مادر می‌شوند احساس درماندگی و ناخشنودی کنند. دوران سخت یادگیری مهارت‌های فرزندپروری را تحمل کنید. عشق و علاقه به فرزند در بسیاری از مردم به صورت فوری پدید نمی‌آید و به مرور زمان شکل می‌گیرد. خیلی‌ها می‌گویند فرزندانمان بزرگ‌ترین آموزگارانمان بوده‌اند. شما و فرزندتان با هم یاد می‌گیرید و رشد می‌کنید، مثل هر رابطه دیگری.

 به داستان سارا باز گردیم. چه بر سر او آمد؟ داستان او نیز مانند اغلب مادرانی که روزهای سختی پس از تولد نخستین فرزندشان دارند، پایان خوشی داشت. یکی از دوستانش به اوتوصیه کرد که به روان‌شناس مراجعه کند. پس از نخستین جلسه، او یاد گرفت که چگونه به طور عمیق بیارامد (ریلکس) و نیز متقاعد شد که ناراحتی او چیز عجیبی نیست و در شرایطی که او دارد عادی است. سارا احساس کرد که 70 درصد حالش بهتر شده است.
او در خانه از همسرش خواست که در حمام کردن شبانه نوزاد به او کمک کند و همسرش نیز از این بابت بسیار خوشحال شد. او در زمانی که همسرش فرزندشان را حمام می‌کرد، با استفاده از روش‌هایی که آموخته بود به آرمش می‌پرداخت. او از همسایه‌ها پرس و جو کرد و دریافت که نزدیکی خانه آن‌ها، گروهی از تازه مادران به دور هم جمع می‌شوند. یک روز بعد از ظهر فرزندش را نزد پدر و مادرش گذاشت و در جلسه آن گروه شرکت کرد و از تجربیات دیگران آگاه شد.


ظرف یکماه بعد او دو جلسه دیگر نیز با روان‌شناس داشت و احساس می‌کرد که انرژی بیشتری دارد و به طور فزاینده‌ای خود را به فرزندش نزدیک‌تر حس می‌کرد. هنوز فرزندش گریه می‌کرد امّا او می‌توانست با او کنار بیاید.

افسردگی پس از تولد فرزند را نباید با روان‌پریشی پس زایمانی اشتباه گرفت. روان‌پریشی پس زایمانی، یک نوع روان‌پریشی نادر اما بسیار جدّی است که نیازمند مراقبت پزشکی فوری می‌باشد.


کسانی که دچار این نوع روان‌پریشی می‌شوند، دیدگاهشان به واقعیت را از دست می‌دهند و ممکن است صداهایی را بشنوند یا چیزهایی را ببینند که واقعیت ندارند. روان‌پزشک معمولاً با تجویز دارو به درمان این بیماری می‌پردازد، هر چند توصیه‌های فوق نیز می‌تواند در بازگرداندن سلامت و تعادل هیجانی آن‌ها نقش عمده‌ای ایفاء کند.

 این بحث ادامه دارد ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مهنوش- طرفدار همیشگی وبلاگ
16 خرداد 90 16:59
سلام مامان سانیار خیلی عالی بود همه ی متن و خوندم و با اینکه نی نی ندارم برام جالب بود. قرار بود کتاب رو برامون بذاری پس چی شد !!! این هم خیلی عالی بود ممنون . این هم واسه جان عسلی و بوسسسسسسسس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سانیار می باشد