سانیارسانیار، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

سانیار

نامه ای برای سانیار

1390/3/16 13:30
نویسنده : مامان سانیار
424 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم  سلام .

سانیار ، پسرِ کوچولوی مامان ، دارم برای تو می نویسم . تویی که گاه و بی گاه صدایت برایم بلند می شود که چرا به تو توجه ندارم ...

 سانیارم لالا کرده

 گل من ، کودک من ، فرزند 9 ماه و 1 هفته ای من ، اکنون فقط 6 ساعت است که از تو دور شده ام ، آنهم پس از 4 روز مداوم با هم بودن . تعطیلات خوبی بود . مامان برای 4 روز به اداره نرفت . امروز دوشنبه است و من دلم برایت به اندازه ای تنگ شده که فقط به ساعت نگاه می کنم تا هر چه زودتر عقربه های روی اعداد 2 و 6 به نشانه 2:30 ، بایستند و مامان به سرعت برق و باد ، خودش رو برسونه به پسر کوچولوش .

 خیلی کوچیکتر از اونی هستی که بفهمی چرا هر روز 8 ساعت مجبوری دوری از من و پدرت رو تحمل کنی و امیدوارم وقتی بزرگتر شدی این رو بفهمی .

 

عزیز دلم  سلام .

سانیار ، پسرِ کوچولوی مامان ، دارم برای تو می نویسم . تویی که گاه و بی گاه صدایت برایم بلند می شود که چرا به تو توجه ندارم ...

 سانیارم لالا کرده

 گل من ، کودک من ، فرزند 9 ماه و 1 هفته ای من ، اکنون فقط 6 ساعت است که از تو دور شده ام ، آنهم پس از 4 روز مداوم با هم بودن . تعطیلات خوبی بود . مامان برای 4 روز به اداره نرفت . امروز دوشنبه است و من دلم برایت به اندازه ای تنگ شده که فقط به ساعت نگاه می کنم تا هر چه زودتر عقربه های روی اعداد 2 و 6 به نشانه 2:30 ، بایستند و مامان به سرعت برق و باد ، خودش رو برسونه به پسر کوچولوش .

 خیلی کوچیکتر از اونی هستی که بفهمی چرا هر روز 8 ساعت مجبوری دوری از من و پدرت رو تحمل کنی و امیدوارم وقتی بزرگتر شدی این رو بفهمی .

 خیلی کوچیکی که بتونی خستگی ما رو بعد از این 8 ساعت دوری ، حس کنی و باز امیدوارم وقتی بزرگتر شدی بتونی این رو حس کنی .

 و بالاخره خیلی کوچیکی که بتونی ما رو درک کنی و امیدوارم وقتی بزرگتر شدی ما رو درک کنی .

 من ، مامانِ همیشه خسته تو ، ازت عذر می خوام . هم بخاطر این 8 ساعتها و هم بخاطر خسته بودنهام که تو رو مجبور می کنه مدام بهم نق بزنی و غرغرت بلند بشه که مامان ، چرا تو به من توجه نداری ...

 من ، مامانم و هزار و یک مسئولیت توی خونه و بیرون از خونه دارم .

  ازت می خوام من رو ببخشی اگه بعضی وقتها نمی تونم با تو و بابا بیام پارک .

می خوام من رو ببخشی ، اگه بجز سوپ و فرنی نمی تونم چیز دیگه ای بهت بدم ...

من رو ببخش اگه همیشه حوصله بازی کردن با تو رو ندارم .

من رو ببخش بخاطر لحظه هایی که سراغم میای و من خودم رو می زنم به خواب تا تو هم بخوابی .

دوسِت دارم ، سانیارم

مامانِ همیشه خسته تو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مادر کوثر
17 خرداد 90 10:50
نازیییییییییییییییی کوچولووووووووووووووو
خاله مهنوش
17 خرداد 90 14:48
سانیار کوچولوی خاله پس ببین خاله ها چی می کشن که فقط هفته ای یکی دوبار می بیننت . خیلی کوچیک تر از اونی هستی که بفهمی دلتنگی یعنی چی گلم . دلم واست تنگ شده جونم . بوسسسسسسسسسس
مامان هوراد
19 خرداد 90 13:27
سلام به سانیار گل و مامان مهربونش جیگرت برم این قدر شیرینی چه بازه خوابیده ❀◕ ‿ ◕❀
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سانیار می باشد