خلاصه (صفحات 19 تا 30 ) کتاب رازهایی درباره زندگی که هر زنی باید بداند – قسمت دوم
راز اول : هر آنچه برای شاد بودن نیاز دارید درون خود شماست
ساعت شما زنگ می زند و شما از خواب بیدار می شوید . یک روز دیگر آغاز شده . تا به حال روزتان نه بد است و نه خوب . فقط یک لوح خالی است . یک چشمتان را باز می کنید تا با نگاهی به پنجره ببینید هوا چطور است . باران می بارد و با خود فکر می کنید :« لعنتی ! ترافیک افتضاح می شه . »
راز اول : هر آنچه برای شاد بودن نیاز دارید درون خود شماست
ساعت شما زنگ می زند و شما از خواب بیدار می شوید . یک روز دیگر آغاز شده . تا به حال روزتان نه بد است و نه خوب . فقط یک لوح خالی است . یک چشمتان را باز می کنید تا با نگاهی به پنجره ببینید هوا چطور است . بازان می بارد و با خود فکر می کنید :« لعنتی ! ترافیک افتضاح می شه . »
این اولین فکر شما درباره امروز است . هم اکنون تصمیم خود را گرفته اید که به خاطر یک چیزی ناشاد باشید . وضع هوا مطابق انتظار شما نیست ، پس شما را نا امید کرده .
از تخت بیرون می غلتید و قدم هایتان را به طرف آشپزخانه می کشید تا یک فنجان قهوه بخورید . بعد متوجه می شوید که همسرتان فراموش کرده قهوه جوش اتوماتیک را از شب قبل روشن کند ، بنابر این قهوه آماده نیست . با ناراحتی آهی می کشید . انتظار شماره 2 هم برآورده نشد .
صدای بچه ها را می شنوید که در اطاقشان با هیجان به این طرف و آن طرف می روند ، بعد معلوم می شود سر اینکه چه کسی اول به دستشویی برود یکی به دو می کنند . دوباره آهی می کشید ، این بار با ناراحتی بیشتر : « آهای بچه ها ، تمومش کنین ، فقط نیم ساعت وقت دارین که تا سرویس نیومده لباساتونو بپوشین و صبونه بخورین ، پس بجنبین ! » خداحافظ انتظار شماره 3 که بچه های شما آرام و بی صدا و بی جار و جنجال برای رفتن به مدرسه آماده شوند .
و ... و ... و ...
مطمئنم شما هم نسخه داستان خودتان را دارید ، فهرست انتظارات برآورده نشده خودتان در طول یک روز یا یک هفته معمولی که شما را در وضع ذهنی ناشادی قرار داده باشد . فکر می کنید ، « اگه این چیزا اتفاق بیفته ، خوشحال می شم اما اگه اون چیزای دیگه اتفاق بیفته ناراحت می شم . »
اشکال این فهرست انتظارات آن است که آنها ترتیبی می دهند تا ما با ناراحتی های اجتناب ناپذیر دیدار کنیم . چرا ؟
زیرا زندگی غیر قابل پیش بینی است . فرقی نمی کند که تا چه حد سعی کنیم آدمها و اتفاقها و شرایط را کنترل کنیم ، به هرحال شکست می خوریم .
و مردم آنطور که ما می خواهیم رفتار نمی کنند . شرایط تغییر می کند در حالی که ما امیدوار بودیم ثابت بماند .
وقتی هر روز را در حالی از سر می گذرانید که انتظار دارید چیزی که در بیرون از شما در حال اتفاق است خوشحالتان کند ، ترتیبی می دهید تا با شکست ملاقات کنید . ترتیبی می دهید تا با درماندگی روبرو شوید شما خود را قربانی شرایطی می کنید که در کنترل شما نیست و برای احساس شادی و رضایت وابسته دیگران می شوید .
عجیب است که وقتی شما روی حوادث زندگی بیرون از خود برای شاد شدن تکیه می کنید ، سعی دارید با چسبیدن به چیزی که همیشه در حال دگرگونی است ، ثبات به وجود آورید !!!
همه دردها و رنجها از وابستگی به چیزی ناشی می شود که ناگزیر همیشه در حال دگرگونی است . هنگامی که وقت و انرژی خود را صرف این می کنیم که هر چیز در بیرون از ما بی نقص باشد ، نیروی خود را در جهت نادرست متمرکز کرده ایم .
این حال درونی خود شماست که تعیین می کند شاد باشید یا نه و نه آنچه در بیرون اتفاق می افتد .
خوب می دانید این چطور عمل می کند . همیشه با یک خواسته ساده شروع می شود :« اگه فقط چند هفته می تونستم به هاوایی برم ، چقدر خوشحال می شدم . »
سرانجام شما آنجا هستید و همسرتان توجه چندان به شما نشان نمی دهد ، احساس می کنید دوستتان ندارد و شما در همان کنار ساحل احساس درماندگی می کنید و ناگهان همان چیزهایی که قرار بود موجب خوشحالی شما شود و شما را هیجان زده کند ، اذیتتان می کند . اوقات مزخرفی را می گذرانید و ای کاش اصلاً از اول چنین جایی نیامده بودید .
چرا بودن در هاوایی شما را خوشحال نمی کند در حالی که آنقدر در این باره مطمئن بودید ؟؟
چون هاوایی قدرت خوشحال کردن شما را ندارد .
می توانید در زیباترین نقطه زمین باشید ، اما قلبتان آزرده باشد ، یا ذهنتان نگران ، درمانده خواهید ماند .
زندگی از درون به بیرون جریان دارد . اگر شاد باشید ، به خاطر آن چیزی است که در درون شما اتفاق می افتد . اگر غمگین باشید ، به خاطر آن چیزی ست که در درون شما اتفاق می افتد . دنیای شما کاملاً در درون شما جریان دارد .
هیچکدام از چیزهایی که برایتان اتفاق می افتد به خودی خود خوب یا بد نیستند . تعبیر شما آن را تجربه ای مثبت یا منفی می سازد .
یک مثال : شما در یک حادثه رانندگی به شدت مجروح شده اید . سرانجام باید یک ماه مرخصی بگیرید و برای بهبود در منزل بمانید ، مادر شما ، کسی که زیاد با او نمی توانید کنار بیایید می آید تا از شما مراقبت کند . ممکن است فکر کنید ، « این یکی دیگه حتماً بی اثر نیست ! » اما بیشتر دقت کنید . اگر بر این موضوع تمرکز کنید که چقدر یک تصادف وحشتناک است ، اینکه کارتان را از دست می دهید و اینکه مجبورید با مادرتان سرکنید غمگین خواهید شد و نتیجه گیری می کنید که تصادف یک اتفاق منفی بود .
اما اگر وقت بگذارید و در زندگی خود تأمل کنید و اینکه چقدر سخت کار کرده اید و ببینید یک ماه تعطیلات اجباری دارید ، که در آن یک نیروی بالاتر اصراردارد شما از شدت کار خود کم کنید و اگر توجه کنید می بینید که مادرتان دوباره می تواند احساس مفید بودن داشته باشد که از شما مراقبت کند ، احساسی که سالها نداشته و اینکه شما می توانید به این طریق عشق او را دریافت کنید و این برای او هدیه بزرگی است .
شادی تصمیمی ست که شما می گیرید تا وضعیتی را به طریقی خاص تجربه کنید . این چیزی نیست که از بیرون به شما ارزانی شود . بلکه از درون به بیرون می آید . همین طور اندوه چیزی نیست که از بیرون به شما تحمیل شود ، آن هم انتخاب خود شماست .
شما کسی هستید که با بالاترین قدرت می توانید زندگی خود را تحت تأثیر بگیرید .
شما کسی هستید که نسبت به آنچه تجربه می کنید تصمیم می گیرید که شاد یا غمگین باشید .