گریه نکن مامان
یک روز بابا ، سانیار رو برده بود حموم . وقتی لباسهاش رو پوشوندم اونقدر گریه کرد که خودتون اشکهاش رو ملاحظه می کنید . تا وقتی که باباش رو دید ، آروم شد و من این عکس رو ازش گرفتم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
یک روز بابا ، سانیار رو برده بود حموم . وقتی لباسهاش رو پوشوندم اونقدر گریه کرد که خودتون اشکهاش رو ملاحظه می کنید . تا وقتی که باباش رو دید ، آروم شد و من این عکس رو ازش گرفتم .