سانیار لباسهای جدیدش رو پوشیده
این هم یک لبخند زیبا با لباس جدیدش
بخند تا دنیا بهت بخنده
مامانی قربون اون لبخند قشنگت بره
اشک
گریه نکن مامان
یک روز بابا ، سانیار رو برده بود حموم . وقتی لباسهاش رو پوشوندم اونقدر گریه کرد که خودتون اشکهاش رو ملاحظه می کنید . تا وقتی که باباش رو دید ، آروم شد و من این عکس رو ازش گرفتم . ...